مهمان دردسرساز
Persian

مهمان دردسرساز

by

fiction

یک روز پادشاه یک مهمان داشت. او مهمان را برای جشن دعوت کرده بود و در حال که غذا را می‌خوردند مهمان به پادشاه گفت:

شما می‌توانید مواظب باشید! من یک دید داشتم. اگر به مردم کشورتان نگه نمی‌کنید شما به زودی از دنیا می‌روید.

پادشاه خیلی عصبانی شد. او مهمانش را دستگیر کرد و به زندان آورد. و همچنان تمام چیز مهمانش را گرفت: پولش را، پاسپورتش را و وسیله نقلیه‌اش را.

مهمان در زندان صبر می‌کرد و پادشاه این عصر ناراحت‌کننده را کاملا فراموش کرد.

یک روز پادشاه با وسیله نقلیه مهمان در کشورش رانندگی می‌کرد. وسیله نقلیه شکسته شد و پادشاه به یک درخت برخورد. هنوز در دنیا نبود.

این داستان برای https://journaly.com/post/24611 است.

2