مهمان ویژه
Persian

مهمان ویژه

by

داستان مربوط به پروژه‌ی Crowd Story #1

حوضچه‌ها هنوز قرمز بودند. دیوارها مثل سیاه مشق شده بود و از تیرهای چراغ برق مترسک آویزان بود اما بوی بهار می‌آمد. شور زندگی در مردم موج می‌زد. مردم عاشق‌تر و مهربان‌تر بودند. خیلی‌ها در حال کاشت درخت بودند.

خیابان‌ها شلوغ بود. هر وسیله‌ی نقلیه‌ای که به چشم می‌خورد تزئین شده بود. همه از صبح به خیابان‌ آمده بودند. پدر و مادرها خوشحال بودند. دختر و پسرهای جوان آواز می‌خواندند. همه به تماشای محاکمه‌ی پادشاه آمده بودند‌.

او از ترس جان داده بود، اما همه در بی خبری به آسمان خیره بودند. صدای پرندگان مهاجر از دوردست‌ها به گوش می‌رسید و یک پرنده‌ی سفید بالای طناب دار در پرواز بود.او مهمان ویژه‌ی شهر ما بود.

1