روز پنجم
Persian

روز پنجم

by

daily life

دوران مدرسه رو خوب يادمه. خیلی وقت نیست. هر روز كتاب ها ى مدرسه رو گم می کردم. البته نمی‌خواستم مدرسه برم. مادرم با من حرف می‌زد: پسرم، جگرم، تو چه مى خواهى؟ به هیچ کاری علاقه نداری؟ بيچاره! كتاب ها يت بيهوده است؟ باید کتاب بخونی، اين كار خیلی مهمه!

1